لحظه های ناب انتظار
چی بنویسم ؟
ازچی بگم؟ بازم حتماازنیومدنت؟ ازانتظارم؟ازانتظارش؟
ازکم اوردن هام...ازدلداری های بی اندازه ی شوهری....توبگو......
اصلاتو بگو ازچی بنویسم؟کلافه شدم....سردرگمم...دارم به انتهامیرسم...
پارسال شب شهادت حضرت زهرا وقتی خونه مامان ایناداشتم اش نذری رو هم میزدم ازخانم خواستم تاسال بعدشب شهادت یانی نی پیشم باشه یاتودلم باشه...
1سال گذشت...........
امانه نی نی تودلم بود....نه پیشم...نه امیدی به بودنش.....
چقدرامسال وقتی داشتم آش وبهم میزدم خجالت زده بودم........................
خجالت زده ی دلم...............دلم قرص بود تاسال بعدی یه کوشولوبینمون هست.
چقدرشرمنده ی اعتماد دلم شدم....دلم به حاله دلم سوخت...
وبازم روزاای انتظارشروع شده......انتظاری که فک میکنم شاید تاابد ادامه داشته باشه........
انتظاری که کشنده است...
دلــــــــــــــم هوایـــــی میخواهــــــــد
پرازنفـــــــــس های تـــــــــــــــــــــــــــــــــو......