یه روز پر ازدلتنـــــــــــــــــگی....
سلام ...سلام به همه ی عزیزانم که برام نظرگذاشتن ونگرانه حالم شده بودن.....اول فرا رسیدن محرم رو تسلیت میگم به همه ی دوستان..............
اندراحوالات من همچین خوب هم نیست.....بعده حدودا 2ماهه دلم هوای اینجارو کرد...... اومدم بنویسم ازاین 2ماهی که هیچ فرقی باگذشته هام نکرد....چشم انتظاری برام شده عادت..
حالم این روزها خوش نیست...چیزی فراترازناخوشی...چیزی که شاید کسی جزخودم نفهمه
باخودم عهدکردم که دیگه نیام وننویسم....اما عهدو شکستم...
خدایامیشه دقیقا بگی داری بامن چیکارمیکنی...شاید تونستم کمکت کنم.....
خیلی بده یه درده بزرگ داشته باشی بزرگ ترازهمه ی دردای عالم..درده مادرنشدن...اما به کسی نتونی بگی.....دردی که حتی بغض هاتو...اشک هاتو...دل گرفتگی هات و...فقط خدا ببینیه وبس...
گاهی وقتا نیاز داری به کسی بگی...دردو دل کنی....خالی کنی خودتو...کناره کسی گریه کنی....اما مگه میشه درده مـــــــــــــــادر نشدن وگگفت...........
روزگاره این روزهای من پراز شکستگی ست..........روزی که دکترم رو عوض کردم ورفتم پیش دکتری که تخصصش نازایی بود.........کمرم شکست...بیزارم ازاسم نازایی...
توگوشم زنگ میزنه....صداشون که خانم محترم شما نازایی ناشناخته دارید....
میبینی خداااااااااااااااااا چه کردی بامن.......؟؟؟؟ 1سال ونیم چشم انتظاره کودکی هستم که همه چی برای اومدنش مهیاس...اماتو اجازه ورود بهش نمیدی.....
خستــــــــــــــــــــــــــــــه ام
ازتموم حرفای تکراری خسته ام.............روزی هزاربار تکرارمیکنم......من بی هیچ مشکلی ...چرا نازایی ناشناخته داریم...چراااااااا؟؟؟/؟
محرم اومد.....کوچولوی من نیومد.....رفتم صفحه های عقب ترو خوندم اونجایی که پارسال محرم برای کوچولو نوشتم......
دلم گرفتهههههههه........چقدردلم خوش بود که فک میکردم ساله دیگه محرم حتمامادر میشم...
خسته ام....کلافه ام.....سردگمم......کاش یکی پیدا میشد چاره ی دردمو بهم میگفت....
خدایاااااااااااااا خواهش میکنم ازت......تورو به انتظارم قسم.......بس کن...
تورو به تنهایی هام قسم حاجتم رو بده....
دست بردلم مگذار.....
میسوزی.....
داغ خیلی چیزهاااا...بردلم مانده اس...